حنانه حنانه ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

حنانه عسل مامان و بابا

حنانه و خونه تکونی !

سلام  به نظر من اسفند یکی از ماه های دوست داشتنی سال هستش! تا حالا دقت کردین این ماه چقدر سریع تموم میشه، سرکشی به بوتیک ها، فروشگاه ها، مغازه ها،خرید و نو کردن لباس ها و وسایل زندگی از یه طرف، گرد گیری و خونه تکونی از طرف دیگه ؛ بالاخره همه آدما به شکلی خودشون آماده می کنن برای سال جدید. امسال هم بابایی و حنانه کوچولو ! آستین ها رو بالا زدن و  به مامانی تو خونه تکونی تا اونجایی که می تونستن کمک کردن ... حالا که کمتر از نه روز به پایان سال مونده تقریباً خونه تکونی تموم شده و با خیال آسوده در حال آخرین خریدکردن ها برای سال جدید هستیم. امیدواریم سالی که گذشت برای همه دوستان پر از خیر و برکت بوده باشه و سالی که پیش رو داریم پر...
22 اسفند 1390

حنانه و صحبت با خدا .....

امروز به مطلبی برخورد کردم که خیلی زیبا بود دلم نیومد تو وبلاگ دخترم قرار ندم مطمئنم تو هم روزی مثل  بابایی از خوندن نوشته های زیر آروم میشی و لذت می بری  ...  گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم گفتی: فانی قریب .:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::. گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش می‌شد بهت نزدیك شم گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::. گفتم: این هم توفیق می‌خواهد! گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::. گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخش...
16 اسفند 1390

وقایع بهمن ماه...

سلام ما اومدیم با یه تاخیر طولانی به دلایل زیاد                                          اول اینکه معمولا بیشتر بابایی برای حنانه می نوشت و یا اینکه با هم  می نوشتیم و حالا که به آخر سال نزدیک می شیم آقای شوهر سرش خیلی شلوغه و معمولا تا غروب می مونه شرکت و جلسه و... و دوم اینکه مشغول پروژه خونه تکانی بودیم و تقربا یک هفته ای هم خونه نبودیم( آخه از فرش و پرده  و... خبری نبود) و البته یه کم هم تنبلی.  مهمترین و قشنگترین روز و خاطره بهمن ماه مربوط میشه به عشقم علی عزیزم. آخه 19 بهمن تولد گلمه روزی که من اون روز رو  از ...
6 اسفند 1390
1